از بندگی تا زندگی

هیأت محبین اهل بیت شهر ششتمد

از بندگی تا زندگی

هیأت محبین اهل بیت شهر ششتمد

چاووشی

صلوات

اول به نبی حضرت خاتم صلوات
دوم به علی شیر دو عالم صلوات
سوم به گل وجودِ پاک زهرا
چهارم به حسن خونجگر غم صلوات
از بهر حسین آن شه کرب و بلا
وآن تشنه‌ی در مقتلِ ماتم صلوات

«یا الله»

اول به وجود پاک آن یکّه پناه
با نیت قرب او بگو یا الله
دوم به رسول حق جمیع حسنات
بفرست مسلمان به محمّد صلوات
سوم به علی مخزن اسرار حیات
بر حضرت فاطمه نگارش صلوات
چهارم به حسن منشاء خیر و برکات
بفرست به خون دل دمادم صلوات
پنجم به حسین دین قتل العبرات
بر کرب و بلا و اهل بیتش صلوات
بر هشت امام کرم و وجود و برات
بر گلرخ صاحب الزمان گو صلوات


«
کربلا»


ای مسافر که تو از کرب و بلا می‌آیی
از مزار پسر شیر خدا می‌آیی
خبر از غربت و غم‌های حسین آوردی
خسته از ظلم و ستم، جور و جفا می‌آیی
رفتی و مرقد شش گوشه بغل کردی تو
از دیار غم شاه شهداء می‌آیی
دیده‌ای زینب کبری به کجا ناله زده
از برِ علقمه‌ی شاهِ وفا می‌آیی
ای که کفین ابالفضل ربود از تو قرار
از مقام شهدا، سعی و صفا می‌آیی
ناله کردی به نجف آن حرم نورانی
ای که از صحن و سرای مرتضی می‌آیی
گریه کردی تو به یاد دل زهرا هر جا
از حریم کاظمین و سامرا می‌آیی

بقیع

جلوه جنت‏به چشم خاکیان دارد بقیع

جلوه جنت‏به چشم خاکیان دارد بقیع

یا صفاى خلوت افلاکیان دارد بقیع

گر حصار کعبه را جبریل دربانى کند

صد چو موسى و مسیحا پاسبان دارد بقیع

گر چه با شمع و چراغ این آستان بیگانه است

الفتى با مهر و ماه آسمان دارد بقیع

گرچه محصولش بظاهر یک نیستان ناله است

یک چمن گل نیز در آغوش جان دارد بقیع

گرچه مى‏تابد بر او خورشید سوزان حجاز

از پر و بال ملائک سایبان دارد بقیع

میتوان گفت ازگلاب گریه اهل نظر

بى نهایت چشمه اشک روان دارد بقیع

بشکند بار امانت گرچه پشت کوه را

قدرت حمل چنین بار گران دارد بقیع

تا سروکارش بود با عترت پاک رسول

کى عنایت‏با کم و کیف جهان دارد بقیع

این مبارک بقعه را حاجت‏بنور ماه نیست

در دل هر ذره خورشیدى نهان دارد بقیع

اینکه ریزد از در و دیوار او گرد ملال

هر وجب خاکش هزاران داستان دارد بقیع

چون شد ابراهیم قربان حسین فاطمه

پاس حفظ این امانت را بجان دارد بقیع

فاطمه بنت اسد عباس عم، ام البنین

اینهمه همسایه عرش آستان دارد بقیع

در پناه مجتبى در ظل زین العابدین

ارتباط معنوى با قدسیان دارد بقیع

باقر علم نبى و صادق آل رسول

خفته‏اند آنجا که عمر جاودان دارد بقیع

×××

قرنها بگذشته بر این ماجرا اما هنوز

داغ هجده ساله زهراى جوان دارد بقیع

کس نمیداند چرا یا قرة عین الرسول

منظره فصل غم انگیر خزان دارد بقیع

آخر اینجا قصه گوى رنج‏بى پایان تست

غصه و غم کاروان در کاروان دارد بقیع

خفته بین منبر و محرابى اما بازهم

از تو اى انسیه حورا نشان دارد بقیع

راز مخفى بودن قبر ترا با ما نگفت

تا بکى مهر خموشى بر دهان دارد بقیع؟

شب که تنها میشود با خلوت روحانى‏اش

اى مدینه انتظار میهمان دارد بقیع

شب که تاریک است و در بر روى مردم بسته‏اند

زائرى چون مهدى صاحب زمان دارد بقیع

کاش باشد قبضه خاکم در آن وادى «شفق‏»

چون ز فیض فاطمه خط امان دارد بقیع

محمد جواد غفور زاده کاشانى (شفق)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد