از بندگی تا زندگی

هیأت محبین اهل بیت شهر ششتمد

از بندگی تا زندگی

هیأت محبین اهل بیت شهر ششتمد

چند نمونه از شعرهای اشقیاخوا ن ها


چند نمونه از شعرهایی که

اشقیاخوا ن ها برای مبارز طلبیدن می خوانند

مبارز اول

ای درخشان گُهر لجة ابرار حسین

وی تو لعل درر احمد مختار حسین

ای سرافیل خدم احمد مختار شبیه

وی قوی خصم کُش خالق جبار حسین

ای تو را حضرت جبریل امین غاشیه کش

حاکم محکمه داور دادار حسین

لشکر کوفی و شامی همه خونخوار تواند

ای غضنفر فر و ضیغم در قهار حسین

جهد کن رو به جدل کن منما حال درنگ

قدمی رنجه نما جانب کفّار حسین

مبارز دوم

بود امروز روز جنگ و اینجا عرصة هیجا

بود این سرزمین کربلای پرغم و غوغا

مرا با حضرتت باشد کلامی چند ای سرور

منم شمر بن ذی الجوشن حسین ای زادة طاها

تصور می کنی نشناسمت ای سبط پیغمبر

به شأن و شوکت و قدر تو هستم عارف و دانا

بود جدت رسول الله شاه انبیاء کایزد

بزد بر تارکش دیهیم سُبحان الّذی أَسری

یگانه بانوی عالم بدانم مادرت زهرا

به خدمتکاری او هست فخرش مریم عذرا

ولیکن شمر را بغض علی باشد چنان در دل

که چون فرزند او هستی بود خونت روا بر ما

مرا با زادة مرجانه باشد عهد و پیمانی

چو آیم کربلا آتش زنم بر خرمن دل ها

بِبرّم رأس تو از تن برَم نزد یزید دون

بگیرم خلعت و انعام، زان پس منصب والا

در آن بزم شراب و مِی، یزید آرد سخن بر لب

« الا یا ایها السّاقی أدِرْ آأساً وَناوِلْها »

مبارز سوم

حسین ای شه دین اماماً کبیرا

پس از مجتبایی بشیراً نذیرا

زمین و زمان لوح و کرسی به حکمت

تویی باعث کُلّ شیئاً قدیرا

علی هست باب تو ساقی کوثر

که می کرد افطار خُبزاً شعیرا

تویی زیب دوش رسول خدایی

که از جانب حق سمیعاً بصیرا

بود یطعمون الطعام از تو شاها

به مسکین وسائل یتیماً اسیرا

بکن بیعت زادة پور سفیان

شوی ایمن از شرّ کلباً کبیرا

بدان شمر نامم منم قاتل تو

شوند اهلبیت تو خواراً ذلیلا

منم ظالم و هستی ای شه تو مظلوم

تو تشنه پدر ساقی سلسبیلا

بود تحت امر تو فردای محشر

تویی در دو عالم سراجاً منیرا

بکن بیعت ای شاه یا فارغم کن

که امروز گردی قتیلاً قتیلا

مبارز چهارم

ای آفتاب حسن تو آیینة قمر

از شعلة جمال تو خورشید یک شرر

بر هر زمین که سایه فتد از سنان تو

چون سبزه خیزد از جگر خاک نیشتر

دشمن که سرفکندة شمشیر قهر توست

خیزد ز خاک روز جزا هم بریده سر

شمشیر حیدریت ز چه آسوده در غلاف

چون شیر شرزه شو به صف خصم حمله ور

گرد سپاه کوفه کور کند چشم آفتاب

غوغای کوس رزم کند گوش زهره کر

آندم که تیغ قهر کشی از نیام خویش

و آنگه به روی دهرگشایی در خطر

گوید اجل به فتنه که از ترس الامان

گوید زمین به چرخ که از کینه الحذر

سیراب می شوی ز دمِ تیغ خونچکان

کی می بری ز دست عتابم تو جان به در

نظرات 1 + ارسال نظر
یک دوست سه‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:26 ق.ظ

سلام. وبلاگ بسیار خوبی دارید. من به تعزیه خیلی علاقه دارم. انشاءالله همیشه موفق باشید.
یا علی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد